خودش غذا ميخوره
١ _سه روزي بود كه غذا نميخورد تا قاشق را مي بردم سمت دهانش روش رو بر ميگردوند و محكم دهانش را مي بست هم زمان إسهال هم بود و بي اندازه بهانه گير ، حدس ميزدم باز هم دندونش آزارش ميدهد . سيصد گرم وزن كم كرده بود و بوضوح صورتش لأغر شده بود . اسهال خوب شد و يه دندون پايين و يه دندون اسياب نوكشون بيرون زد . اشكارا پسرك خوش خلق شده بود ولي همچنان غذا نميخورد ، فكر كردم شايد از دست من نميخواد بخوره از سهيل خواستم بهش غذا بده أون از من ناكام تر . تصميم گرفتم غذا خوردن روبه خودش واگذار كنم ، براش ماكاروني صدفي پختم با فيله مرغ وگذاشتم تو بشقابش جلوش و خودم نشستم روبرويش چه لذت من بي نهايتي بود. دونه دونه ماكاروني ها رو با انگشتاي كو چكش ميبرد به دها...
نویسنده :
ناهيد
11:58